شبکه افق - 30 مرداد 1399

"گام دوم" و ضرورت اصلاحات انقلابی و دائمی ( بررسی گفتمانهای چهار دولت پس از امام )

به مناسبت آغاز "هفته دولت" و "سالگرد شهادت رجایی و باهنر" _ دانشکده مدیریت دانشگاه تهران _ ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مجری: گام دوم انقلاب اسلامی ایستادیم. از مشکلات ریز و درشت گذر کردیم و به این‌جا رسیده‌ایم. در میان قله و یا بهتر بگویم در مسیر پیشرفت هستیم. حالا به نظر بنده و شاید به نظر دوستان باید با اندیشه‌ای نو به مبانی اولیه خود تجدید عهد کنیم و از خود بپرسیم جمهوری اسلامی به دنبال چه بود؟ و این سؤال را برخاسته از شعارهایی که از پویش مردمی انقلابیان مخلص در سال‌های 57 تبیین کنیم. با نگاهی رو به آینده از خود بپرسیم حالا باید به کجا برویم؟ به طور واضح با مروری گذرا از گفتمان تعدیل اقتصادی، اصلاحات، و تعریف خاص آقایان از آزادی، گفتمان عدالت و محرومیت‌زدایی تا گفتمان رکود این روزها، باید مجدداً از خود بپرسیم گفتمان جریان انقلابی در 1400 چه باید باشد؟ به طور واضح عرض می‌کنم ما باید پشت چه گفتمانی بایستیم؟

استاد رحیم‌پور ازغدی: سلام عرض می‌کنم محضر خواهران و برادران و اساتید مکرّم و دانشجویان محترم. تشکر می‌کنم از دوستانی و فرصتی که در اختیار گذاشتند. مایل بودم و هستم که انشاءالله در فرصت دیگری با موضوع تخصصی این دانشکده یعنی بحث مدیریت و نسبت آن با آموزه‌های انقلاب اسلامی جلسه یا جلساتی را خدمت‌تان شرفیاب بشویم و راجع به شباهت‌ها و تمایزات مکاتب مختلف مدیریتی گفتگو کنیم. ولی خب موضوعی که برای این جلسه دوستان فرمودند گرچه در ظن شریف‌شان 3- 4 تعبیر از یک موضوع بود ولی عملاً انگار 3- 4 موضوع را دوستان فرمودند. گفته بودند بحث انقلاب فرهنگی بود که خب خودش مستقلاً یک هم مفهوماً و هم مصداقاً بحث مفصلی است.

بعد فرمودند که باز عبارت دیگری را که الآن هم تکرار کردند که گفتمان‌های مختلف و شعارهای مختلفی که در این 40 سال بعد از انقلاب در حاکمیت در این 4 دهه مطرح شد این‌ها چه نسبتی با مبانی معرفتی این نهضت دارد که خب این هم مستقلاً یک بسیار مهمی است.

الآن هم که می‌آمدم دیدم یک آگهی برای این جلسه زدند و نسبت شعارزدگی و شوآف بود که این را الآن تازه دیدم گرچه این مسئله مهمی است ولی خب باز بحث شعارزدگی خودش مستقل از این‌ها باز یک مبحث دیگری است. لذا دارم سعی می‌کنم در ذهن خود، این 3- 4 عنوان دوستان را بهم نزدیک کنم. و از همین جایی که دوست محترم‌مان این‌جا نکته‌ای را فرمودند سعی می‌کنم بحث را آغاز کنم و انشاءالله اگر مایل بودید و فرصتی بود جلساتی را هم راجع به خود موضوع مدیریت و این که ما با چه موانع معرفتی مواجه هستیم چه از درون و چه از بیرون با تبیین نسبت نظام مدیریتی با حرکت تمدن‌سازی و نهضت دینی و انقلابی. کجاها راه باز است ولی رونده نداریم کجا رونده داریم ولی راه بسته است و چرا بسته است؟ با ذکر مثال و جزئیات.

و اما راجع به این نکته‌ای که این‌جا برادرمان فرمودند ما طبیعتاً در این 40 سال بخصوص از دهه 60 به بعد چون دهه 60 دهه تأسیس و بنیان‌گذاری بود و چند مسئله با هم، باید همزمان با هم حل می‌شد ضمن اصل ایجاد و تثبیت موجودیت سیستم انقلابی و دفع حملاتی که متوجه هم وجود و هم ماهیت آن بود. اما بعد از امام(ره) و پایان جنگ و در واقع از دهه 70 در آغاز دهه 70 دولتی 8 ساله در پایان دهه 70 و آغاز دهه 80 دولت 8 سالة دیگری در قالب دهه 80 و اوایل دهه 90 یک دولت 8 ساله و بعد هم دولت 8 ساله دیگری که الآن در دورة دوم آن به سر می‌بریم. عملاً چهار دولت، یعنی با 4 شعار تقریباً آمدند و نسبت این شعارها را با شعارهای اصلی انقلاب اسلامی و قانون اساسی و مبانی نهضت همواره باید سنجید. اصل این که آیا هر رویکرد یا جنبش سیاسی یا تهذّبی و بخصوص دولت و یا دولتمردی که بوجود می‌آید یک شعار ویژه‌ای را برای خودش انتخاب کند هم برای جذب آرای عمومی و رأی؛ و هم برای تعریف خودش که مسئله اصلی کشور را چه می‌داند این مانعی ندارد. طبیعتاً همه دهه‌ها و هم دوره‌ها در یک سطح و شبیه هم نیستند که بگوییم همیشه مسئله فقط یک چیز است. همین‌طور همه مسائل و شعارهای انقلاب همیشه در یک سطح نیست. به لحاظ تئوریک طبقه‌بندی دارد، اهمّ و مهم دارد، به لحاظ اقتضائات موقعیتی و شرایط جامعه هم طبیعی است که در هر شرایطی یک شعاری نسبت به بقیه شعارها اهمیت و اولویت پیدا کند.

فرض بفرمایید دولت اول بعد از امام(ره) با این تلقی که جنگ تمام شده و ما بایستی دست به یک نهضت بازسازی و سازندگی در کشور بزنیم این را اولویت اصلی خودش قرار می‌دهد و اشکالی هم ندارد به شرطی این که از چارچوب شعارهای اصلی انقلاب اسلامی خارج نشود.

بعد دولت بعدی که می‌آید با شعار اصلاحات تعریفش این است که یکسری از بعضی از مثلاً بندهای قانون اساسی بخصوص در باب حقوق سیاسی و مدنی احیاناً تضعیف یا تعطیل شده آن‌ها باید احیاء و فعال شود. این هم شعار درستی است به شرط این که همین‌طور که سازندگی نسبتش با عدالت و ارزش‌های مکتبی و انسانی و انقلابی باید روشن باشد اصلاحات هم همین‌طور است و الا دشمن می‌آید تعریف می‌کند. تعبیر رفورم، رفورمیزاسیون و رفورمیزیشن یک تعبیر جهانی است ما عمدتاً هرکسی آمده با همین شعار آمده! رضاخان هم با شعار اصلاحات آمد. پهلوی با همین شعار آمده است، اواخر قاجار همین مطرح بوده است، انگلیسی‌ها هرجا را گرفتند با همین شعار بوده است. خب باید یک تعریفی بشود که نسبت آن با مبانی انقلاب اسلامی، با استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی معلوم باشد.

دولت بعد هم که شعار عدالت داده، تلقی او این بوده که به اسم سازندگی اقتصادی و به اسم رفورم سیاسی عملاً عدالت اجتماعی قربانی شده و فاصله طبقاتی تشدید شده، بنابراین اولویت اصلی را باید روی عدالت اجتماعی و اقتصادی گذاشت. این هم حرف بسیار درستی است باز به شرط این که سایر ارزش‌های انقلاب اسلامی هم دیده شوند، عدالت مستقل از آن‌ها دیده نشود.

تا الآن که مثلاً شعار اعتدال داده شده است. با این تلقی که دورة قبل افراطی‌گری شده و ما دوباره می‌خواهیم به نقطه تعادل برگردیم. خب تعادل و اعتدال هم طبیعتاً نمی‌تواند با عدالت، تنافی و تناض داشته باشد. اصلاً از یک ریشه هستند و عدالت، نمی‌تواند نامتعادل باشد و تعادل هیچ اعتدالی نمی‌تواند ناعادلانه باشد، هر نوع بی‌عدالتی را اسمش را اعتدال بگذاریم خب خیانت به کلمه اعتدال و عدالت کرده‌ایم. بنابراین اعتدال آری؛ اما نسبت آن باید با عدالت و ارزش‌های انقلاب روشن باشد. اگر این نسبت‌ها روشن باشد همه این شعارها شعارهای درستی است و همه این شعارها، جزو شعارهای اصیل نهضت است. هم سازندگی، هم اصلاحات سیاسی، هم عدالت اجتماعی و هم اعتدال و میانه‌روی و دوری از افراط و تفریط. اما اگر نسبت این‌ها با مبانی و اصول انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی درست تعریف نشود هر کدام از این شعارها می‌تواند بهانه‌ای برای گریز از مرکز، گریز از هسته فکری انقلاب اسلامی بشود یا باشد یا بشود یا از اول بوده باشد کم‌کم بروز کند و یا از اول نبوده باشد ولی کم‌کم بشود؛ به این معنا که یک مرتبه شعار سازندگی به سمت اشرافی‌گری برود و توجیه فاصله‌های طبقاتی، تسلیم‌طلبی در برابر سرمایه‌داری غرب، احیای بوروکراسی پیش از انقلاب و سرمایه‌محوری و اصالت دادن به تکنوکراسی و بوروکراسی بدون اصلاحات انقلابی. یا فرض بفرمایید اگر اصلاحات سیاسی درست تعریف نشود با شعار دموکراتیزاسیون، با شعار تأمین حقوق اساسی، با شعارهای مثبتی مثل این‌ها که ما می‌خواهیم هم اصول قانون اساسی از جمله اصول سیاسی آن و حقوق مدنی آن را احیاء کنیم کاملاً حرف درستی است جزو مطالبات انقلاب اسلامی اما به سمت لیبرالیزاسیون برود و یا به سمت سکولاریزه کردن حاکمیت برود، و از لیبرالیزم اقتصادی که به نام سازندگی مثلاً توجیه می‌شود به سمت لیبرالیزم سیاسی و معرفتی برود، و این هم به یک معنا خط سازش دیکتاتوری جهانی تلقی بشود و مبارزه با ارزش‌های دینی حکومت اسلامی و تفکیک ارزش‌های معنوی از ارزش‌های مادی است یعنی حکومت را به اسم اصلاحات، غرب‌باور کند چنانچه به بعضی از بزرگان این جریان صریحاً در جلسه خصوصی به خود من گفت و در جلسات عمومی هم تضمیناً هم گفت که به نظر می‌رسد بهترین نوع حاکمیتی که بالاخره در دسترس است همین لیبرال دموکراسی و حکومت سرمایه‌داری است منتهی یک مقدار فاسد آن را باید کم کرد. و الا این که حرف تازه‌ای که اصلاً انقلاب برای چه بوده ندارد. یعنی یک وقتی رئیس جمهور آن موقع به خود من گفت شعارهای انقلابی و اسلامی و آیات و روایات انقلابی‌گری و عدالت را که می‌خوانید این‌ها خیلی خوب است. این آیات و روایات و احادیث نهج‌البلاغه این‌ها به درد انقلاب کردن می‌خورد! به درد حکومت کردن نمی‌خورد! خب این تعبیر صریحی بود که به خود من گفت؛ و این ادبیات انقلابی را نظرشان این بود که این‌ها یک جور سوسیالیزم اسلامی است! که من به ایشان گفتم شاید شما لیبرال هستی و این‌ها که آیات و روایات است شاید شما لیبرال هستید یا شدید و این ادبیات را سوسیالیستی چپ می‌دانید. خب یک چنین دیدگاه‌هایی هست.

یا فرض بفرمایید در دوره سازندگی، شعارهای خوب و خدمات خوبی هم بود. واقعاً کشور بعد از جنگ فلج بود یک جنگ جهانی بود ما بردیم ولی اقتصاد کشور از هم پاشیده بود. این خدمت بزرگی بود که بعد از جنگ شد که اقتصاد کشور، آب و برق آن، زندگی روزمره و بازار، در تحریم و محاصره فعال شود؛ اما بعد اشرافی‌گری در حکومت کم‌کم راه بیفتد و توجیه شود که حالا بسازیم وسط‌هایش خوردند خوردند خیلی مهم نیست می‌ارزد! خب این یک مقداری سازندگی انقلابی را از سازندگی لیبرال سرمایه‌داری جدا می‌کند. یک وقتی از اصلاح و رفورم سیاسی بحث می‌کنید خب یک مرتبه شعار انقلاب اسلامی جامعه مدنی بشود و جامعه مدنی جزو شعارهای این انقلاب نبوده، جامعه مدنی اگر به مفهوم جامعه دموکراتیک لیبرال است پس اساساً این جامعه غیر دینی است جامعه سکولار است و جزو شعارهای انقلاب نبوده، انقلاب اسلامی به دنبال یک جامعه آزاد آگاه دینی بوده است. نه غیر دینی و سکولار. جامعه مدنی یک کلمه خاصی است یک اصطلاح خاص است که شما بهتر در علوم سیاسی می‌دانید یک کلمه‌ای نیست که شما معنی لغوی آن را بگویید که جامعه، مدنی هم که یعنی مدنی. نه این اصطلاح خاصی است در نظام لیبرال سرمایه‌داری تعریف می‌شود وقتی شهروند آنجا تعریف می‌شود منظور این شهروندی که ما و شما می‌گوییم خب هرکسی در دنیا دارد زندگی می‌کند خب به معنای لغوی شهروند است. اما شهروند و حقوق شهروندی یک اصطلاح خاص است و در دل یک مکتب سیاسی معرفتی تعریف شده است. آنجا منبع حقوق، مبنای حقوق باید سکولار باشد مثلاً در یک مواردی باید دموکراتیک به مفهوم غربی باشد. اصلاً صحبت از ارزش و غیر ارزش نباید بشود. شریعت مطرح نیست بلکه آن صریحاً نفی می‌شود. خب ما نمی‌توانیم جامعه مدنی را به عنوان یک شعار اصلی انقلاب اسلامی مطرح کنیم اما می‌توانیم مزایایی که به خاطر آن‌ها دنبال این شعار می‌افتیم همه را در تعریف اسلامی از هر انسانی که دارد در این جامعه دینی و حکومت اسلامی زندگی می‌کند داشته باشیم، یعنی آزادی، آگاهی، حق سؤال و انتقاد، حق نظارت بر حاکمیت، حق مطالبه حقوق، حق بیان و آزادی بیان، امر به معروف و نهی از منکر، همه آن مزایایی که در جامعه مدنی دنبال آن می‌گشتید این‌جا هست چرا ریل مباحث و ترمونولوژی انقلاب را عوض می‌کنید؟ کلمات که عوض می‌شود فقط کلمات عوض نشده مبانی آن عوض می‌شود. اول انقلاب موقع رأی‌گیری، امام(ره) گفت جمهوری اسلامی را به رأی بگذارید بعضی‌ها مثل جریان لیبرال مذهبی گفتند بگوییم جمهوری دموکراتیک اسلامی، امام گقت نه، جمههوری اسلامی. گفتند خب دموکراتیک چه اشکالی دارد اضافه کنیم شما که می‌گویید جمهوری، انتخاباتی است، لفظ دموکراتیک را هم بگذارید خوشایند و قشنگ است و در دنیا می‌پذیرند می‌گویند امروزی است و غرب است. امام(ره) فرمودند نه، خود دموکراسی معلوم نیست چیست چون تعریف‌های متناقض دارد، از همان یونان باستان ارسطو از دموکراسی یک جور حرف می‌زند افلاطون یک جور حرف می‌زند تا همین الآن! تعاریف بسیار متناقض حتی از دموکراسی شده است هم مفهوماً و هم به لحاظ مصداق و روش دموکراسی، 13, 14 حتی 15 مدل دموکراسی است که این‌ها هیچ کدام همدیگر را قبول ندارند. او می‌گوید این دموکراسی نیست این می‌گوید آن دموکراسی نیست! بنابراین آنچه که مبهم است و بار غربی دارد و ما آن‌جا به اصطلاح صاحب پروژه نیستیم، ما آنجا در زمین دیگران بازی می‌کنیم و آن‌ها باید ما را تعریف کنند ما چنین ریسک معرفتی نمی‌کنیم چون یک لغزش است. یک انقلاب عظیمی که در شرق و غرب عالم نظیری نداشته و غرب اصلاً چنین انقلابی نداشته، در شرق و غرب، هیچ وقت چنین انقلابی نداشتند. با این همه حضور مردمی، با این شعارها و با این مبانی، چرا باید دنبال آن راه بیفتیم. بگوییم جمهوری اسلامی و آن مزایایی که در دموکراسی دنبال آن هستید یعنی مردمی بودن، انتخابی بودن، نظارت عمومی، همه این‌ها در اسلام هست منتهی با مبانی اسلامی و غایت اسلامی توأم با سایر ارزش‌های اسلامی. آزادی با تعیین و تعریف کنار سایر ارزش‌های اسلامی نه در برابر سایر ارزش‌ها تعریف شود. اما مضرات و ابهاماتی که در کلمه دموکراسی است که فردا شاخ می‌شود و خودش تناقض دارد هرکسی خودش بخواهد دموکراسی را یک جور تعریف کند چرا بگذاریم این‌طوری باشد. اگر منظور، انتخابات است که در کلمه جمهوری هست، انتخابات با اسلام هم منافاتی ندارد اصلاً بیعت هم به نوعی انتخاب بود منتهی نه با مبانی لیبرال. ضمن این که بیعت هم لزوماً دینی نیست همین‌طور که با علی(ع) بیعت می‌کردند با معاویه هم بیعت می‌کردند. همین‌طور که با حسین(ع) بیعت می‌کردند با یزید هم بیعت می‌کردند این‌طور نیست که بیعت مثلاً یک پهلو باشد و دموکراسی دوپهلو است! همین‌طور که از صندوق انتخابات ممکن است فاشیست و لیبرال و مارکسیست و اسلامی بیرون بیاید، مگر هیتلر از صندوق انتخابات بیرون نیامد، مگر سران صهیونیست‌ها از صندوق انتخابات بیرون نمی‌آیند، از خیمه بیعت هم یا سنت یا بدعت بیرون می‌آید آنجا هم ممکن است یا با حسین بیعت کنند یا با یزید. آن‌جا هم انتخاب این‌طوری است آن بیعت نامشروع است و این بیعت مشروع است. بیعت حرام، بیعت حلال، بیعت با ظلم که حرام است حلال نیست ولی خب می‌کنند، وقتی کردند شما مجبور هستید کنار بروید. حق حاکمیت داری اما دیگر وظیفه حاکمیت نداری. حق اجبار و حاکمیت هم ندارید. مثل امام حسن مجتبی(ع) می‌شوید. خب این تفاوت‌ها و شباهت‌هایش روشن شود. یا فرض کنید در روابط بین‌الملل یک مرتبه شعار مستضعفین در جهان علیه مستکبری، شعار آن گفتگوی تمدن‌ها بشود! بعد بگوییم تمدن‌ها چه کسانی هستند؟ نماینده تمدن‌ها چه کسانی هستند؟ آخرش معلوم شود گتفگو با سیا و پنتاگون است؛ گفتگو با نخست وزیر انگلیس است، گفتگو با رژیم‌های فاسد منطقه سر رسمیت شناختن اسرائیل است! آخر گفتگوی تمدن‌ها، تمدن‌ها چه کسانی هستند؟ مگر تمدن‌ها نماینده دارند؟ اگر منظورتان دانشمندان است هنرمندان است، رسانه‌هاست بله این حرف درستی است، اما یک وقت صحبت از سازش با مستکبران است یا تساهل بر سر شعارهای انقلاب است هضم شدن در امپراطوری و دیکتاتوری جهانی است اسمش گفتگوی تمدن‌ها می‌گذارید این انحراف از شعارهای انقلاب اسلامی است. امام هیچ وقت نگفت تنش‌زدایی، یک مرتبه شما ببینید بعد از امام شعار تنش‌زدایی در رأس آن سیاست خارجی ما می‌شود. تنش زدایی با چه کسی؟ تنش‌زدایی با همه دولت‌ها و ملت‌های جهان؟ بله واجب است. تنش‌زایی غلط است، چه کسی حق دارد تنش درست کند؟ مگر روانی و دیوانه هستید که با هم تنش کنید مرگ بر همه غیر از خودم! اصلاً یک انقلابی بگوید مرگ بر همه، روانی است! در واقع باید به این گفت مرگ بر خودت! در تمام جهان خودت هستی که ناجوری! چه زمانی امام گفته مرگ بر همه و تنش با همه؟ امام(ره) می‌گفت ما باید با هم ملت‌ها و دولت‌ها رابطه داشته باشیم و داریم. گفت مرگ بر استکبار. منتهی مستکبرین گفتند ما جهان هستیم. شما دارید می‌گویید مرگ بر همه جهان و با هم جهان دشمن هستید ما جهان هستیم! امام(ره) گفت شما جهان نیستید بلکه جهانخوار هستید. شما دو- سه تا کشور هستید که جهان‌خوارید! آمریکا بود و شوروی و انگلیس و فرانسه، بقیه کشورهای بیچاره دنیا، 200 تا کشور، بقیه قربانیان شما هستند! امام(ره) گفت ما با ملت آمریکا هم مشکل نداریم اگر ملت آمریکا بدانند ما چه می‌گوییم آن‌ها هم طرف ما هستند. چنانکه دیدید در قضیه 9 درصد و 99 درصد، در خود آمریکا هم چند سال است که پرچم آمریکا را آتش می‌زنند. آن‌ها هم می‌گویند این سمبل ملت آمریکا نیست بلکه سمبل حاکمیت سرمایه‌داری است، آن 1 درصد است! خب 30 سال پیش در ایران پرچم آمریکا را به عنوان نماینده استکبار و استعمار جهانی آتش زدند. الآن در بیش از صد کشور جهان در این 10 سال پرچم آمریکا را آتش زدند. همه دنیا این را قبول دارند در خود آمریکا هم این کار را کردند. در همین انتخابات ترامپ و کلینتون، پرچم آمریکا چندین بار توسط جوان‌ها و دانشگاهیان‌شان آتش زده شد و گفتند این پرچم نماد ما نیست نماد سرمایه‌داری است. حالا به چه کسی می‌خواهید گفتگو کنید؟ هدف گفتگو چیست؟ مبنای گفتگو چیست؟ تنش‌زدایی، بله امام با تمام جهان هرکس تنش درست کند خلاف شرع و انقلاب و عقل است. اما چه زمانی تنش‌زدایی با آمریکا و اسرائیل جزو شعارهای انقلاب بوده است؟ هیچ وقت. تنش‌زدایی در سیاست خارجی و گفتگوی تمدن‌ها به این معنا نه به معنای لغوی‌اش با آن که معلوم است ته آن چیست نداریم. محصولی هم نداد. این سیاستی که در ذهن‌شان این بود که امام(ره) تند رفته و همه علیه ما شدند، آمریکا تحریم کرده، ما فتیله را پایین بکشیم و بگوییم تنش‌زدایی و بگوییم گفتگوی تمدن‌ها، به این بهانه درست می‌شود جواب این است که درست نشد بدتر شد. می‌دانید در زمان بعد از جنگ، تحریم‌ها جدی‌تر شد حتی مقامات جمهوری اسلامی از جمله خود مرحوم هاشمی رفسنجانی(ره) حتی خود ایشان تحت تعقیب پلیس بین‌الملل قرار گرفت. یعنی رسماً اتحادیه اروپا و آمریکا اعلام کردند که آقای هاشمی از کشور بیرون بیاید او را بازداشت می‌کنند. با این که ایشان بنده خدا امتیاز داد. گفت دیگر جنگ تمام شد، امام(ره) ما می‌خواهیم سازندگی کنیم مسئله اصلی ما سازندگی است می‌خواهیم با همه رابطه داشته باشیم و... خب آن‌ها بدتر کردند. خود آقای هاشمی را هم هدف گرفتند. دادگاه بین‌المللی برایش تشکیل دادند. یا زمان دولت آقای خاتمی این همه این‌ها با غرب همراهی کردند و اولین عقب‌نشینی‌های هسته‌ای هم آن زمان شروع شد که همین آقای روحانی هم آن زمان مسئول شورای امنیت ملی و مسئول پروژه هسته‌ای بود و همین امتیازات را از همان موقع شروع به دادن کرد و همه را یکی یکی بست! بعد خودشان چه گفتند؟ هم این آقای روحانی آن موقع گفت و هم آقای خاتمی گفت، هرچه این‌ها بستند و امتیاز دادند و عقب‌نشینی کردند بیشتر غرب توهین کرد. زمان خاتمی،‌ بوش اعلام کرد که ایران، محور شرارت است. گفت ایران در رأس تروریست است. لذا این که گفتند جامعه مدنی و گفتگوی تمدن‌ها و تنش‌زدایی، رابطه با آمریکا. حتی در قضیه افغانستان رسماً دولت ما با آمریکا همکاری مستقیم کرد. بعد آمریکا و انگلیس تهدید کردند و گفتند حالا که به افغانستان و عراق آمدید از هر دو طرف شما را قیچی می‌کنیم. بِلِر نخست‌وزیر انگلیس سریع گفت ما نیروهایمان را وارد افغانستان و عراق کردیم و میوه آن را در ایران خواهیم چید! و با عقب‌نشینی‌های این‌ها چیدند! آن‌ها بیشتر توهین کردند و تحریم‌ها و تهدیدها هم بیشتر شد.

شعار عدالت اجتماعی در زمان آقای احمدی‌نژاد مطرح شد، خب چه شعار عالی‌ای. شعار بازگشت به ارزش‌های انقلاب، شعار بازگشت به شعارهای امام در دهه 60، شعار دفاع از مستضعفین در ایران، در جهان، عدالت اجتماعی، ساده‌زیستی مسئولین؛ و شعارهای بسیار خوب. و خوب بالاترین رأی را آورد. این نشان داد که مردم به شعارهای انقلاب بالاترین رأی را می‌دهند. اما خب نتیجه چه شد؟ چند سال بعد کم‌کم معلوم شد که عدالت یک سواد دینی می‌خواهد، یک سواد اجتماعی علمی می‌خواهد، یک سعه صدر و پروژه علمی، انقلابی، مدیریت، می‌خواهد. با دعوا نمی‌شود. خب این هم عملاً دور دوم در سال‌های آخر تقریباً یک جور بازگشت اعلام نشده به بعضی از حرف‌ها و شعارهای ماقبل خودش شد. یعنی تقریباً دوباره به این سمت که، روزهای آخر یادم هست که مسابقه کشتی بود و کشتی‌گیران آمریکایی هم ایران بودند آن روزهای آخر ایشان بود خودش را به سالن کشتی رساند و پرچم آمریکا و با ورزشکاران آمریکایی، از میان آن همه کشورهای دیگر، با آن‌ها عکس گرفته بود. تقریباً در مسائل مختلف هم همین‌طور. یعنی کم‌کم...

خب بعد شعار اعتدال آمده؛ اعتدال که حتماً جزو شعارهای مبنایی انقلاب اسلامی است. عدم اعتدال یعنی یا افراط یا تفریط، یعنی یا مشکل عقلی داری یا مشکل عملی داری! ولی خب عبور از بسیاری از شعارها و اهداف اصلی انقلاب، کم‌کم با این توجیه که ما یک مقداری حرف‌هایمان را عوض کنیم، آن‌ها را رقیق کنیم و به جای آن سرمایه‌داری جهانی با ما راه می‌آیند و به ما کمک می‌کنند، هرچه می‌خواهند امتیاز بده برود! به نظرم از اول انقلاب تاکنون، هیچ دولتی این‌قدر به غرب امتیاز نداده است. می‌گویند بیش از دو سوم قراردادهای بین‌المللی که هم امضاء کردیم اجرا شده، همه‌اش هم تحمیلی، ته همه این‌ها همه‌ش یک جمله گفته‌اند آن هم با حق تحفظ! آن‌ها هم می‌گویند حق تحفظ به درد خودتان می‌خورد. هرچه آن‌ها گفتند این‌ها امضاء کردند. هسته‌ای را تعطیل کردند، هسته‌ای که برای آخرت نبود برای دنیا بود. آخه بعضی‌ها یک جوری حرف می‌زنند که انگار هسته‌ای برای آخرت بوده، مثلاً سانترفیوژها مثلاً برای عالم برزخ است!‌ نخیر؛ برای همین جا بود کشاورزی، اقتصاد، پزشکی، انرژی، همه را تعطیل کردند و همه قراردادها را امضاء کردند و همه را دور زدند و تند تند امتیاز دادند. یعنی بزرگترین عقب‌نشینی‌ها را کردند، تهدیدها و توهین‌ها بیشتر شده کمتر نشده! خب مکتب، آخرت، خدا، انقلاب، ایدئولوژی، هیچی، عقل معاد هم نه، عقل معاش را چرتکه بیندازید. این وضعیت اقتصادی است. این ارزش‌های اسلامی و انقلابی همه این‌ها هیچی! کو نانش؟ همه را ول کنید نانش را بچسبید چه چیزی به اقتصاد کشور آوردید؟ همه را دادید رفت! چه آوردید؟ تازه الآن دارند می‌گویند حالا که چیزی نیست سال آینده! خب چه کسی باید این‌ها را جواب بدهد؟ تا دو سال، دو سال و نیم گفتید که تحریم‌ها تمام شد، هسته‌ای را بستیم، امتیاز هم دادیم، شعارها هم فلان، تحریم هم کلاً تمام شد و دیگر راه افتاد! قبل از آن گفتید مشکل تحریم نیست بلکه بی‌عرضه‌گی مدیران قبل است، خیلی خب اکثراً مردم پذیرفتند و 1+5 هم رأی دادند. حالا چه می‌گویند؟ می‌گویند تمام مشکلات ما بخاطر آمریکاست!‌ علت مشکلات فقط تحریم‌هاست. خب این‌ها بد است و دودوزه‌بازی است! خواستم این را توجه داشته باشید چون گفتند شوآف با شعار و شعارزدگی چه نسبتی دارد؟ بله، به یک معنا این‌ها شوآف‌های سیاسی است که ممکن است به درست‌ترین شعارها تبدیل شود.

یک نکته خیلی مهم که حالا بخصوص به رشته مدیریت هم مربوط می‌شود از جمله این است، ببینید انقلاب اسلامی در فلسفه علم، باید یک بن‌بست‌هایی را اصولاً می‌شکست و شکست؛ همه چیز از آگاهی آغاز شد و آگاهی بر ناآگاهی غلبه کرد منتهی این آگاهی اجمالی که منجر به انقلاب شد باید در رشته‌های تخصصی حوزه‌ها و دانشگاه‌های ما به آگاهی تفصیلی تبدیل شود. این آگاهی مجمل و بسته بود یک غنچه‌ای بود ولی این غنچه باید کم‌کم باز شود و بازتر شود. باید گل بدهد میوه بدهد و رایحه او به مشام دانشگاه‌های دنیا برسد یعنی از دانشکده مدیریت ما بایستی کم‌کم در سال ده‌ها پایان‌نامه قوی بیرون بیاید که دوتا خصوصیت داشته باشد:  1) ترجمه زده و تکرار مکررات ترجمه‌ای چه با رفرنس چه بی‌رفرنس نباشد. پایان‌نامه‌ها و پروژه‌های باد کرده، بی‌محتوا، و تقلبی نباشد. خب الآن در خیابان انقلاب داد می‌زنند که پایان‌نامه کارشناسی این‌قدر، کارشناسی ارشد این‌قدر، دکترا، بدو که ارزانش کردیم! دو سه سال پیش در شورای انقلاب فرهنگی گفتم که از توی خیابان که رد می‌شویم دوستان که تا شورا می‌آیند شرمنده نمی‌شوید؟ من نمی‌دانم جای دیگر دنیا این‌طور هست یا نیست؟ درست مثل بازار تره‌بار! تایپ شده این‌قدر، بدون تایپ این‌قدر! رشته مدیریتی این‌قدر، دکتری، مبلغش! به نظرم هنوز هم هست. تازه این نوع مبتذل آن است. نوع غیر مبتذل به اصطلاح آکادمیک شبه روشنفکری آن در خود دانشگاه‌هاست. بعضی بعضی – دوباره می‌گویم بعضی – بعضی از اساتید همان‌طور پایان‌نامه پشت پایان‌نامه، نه می‌داند که او چه نوشته، نه این می‌خواند، نه او که خودش نوشته می‌داند چه نوشته و می‌فهمد! در یک چیز توافق دارند هیچ کدام نخواندند و نمی‌دانند دقیقاً چیست! کپی! رونویسی! مطلب از توی کتاب‌ها توی دفترها می‌آید و دوباره از توی دفترها توی کتاب‌ها می‌رود او از روی این می‌نویسد و این هم از روی او می‌نویسد، او هم قبول می‌کند! هدف چیست؟ دکترتراشی! پروژه دکترتراشی برای مملکت. هر ایرانی یک دکتری! زمان شاه می‌گفتند هر ایرانی یک پیکان، شعار شاه بود. حالا هر ایرانی یک دکتری زیر بغلش!‌ حالا اصلاً چه می‌گویی؟ سوادت چقدر است؟ کدام مشکل را حل می‌کنی؟ به چه درد این جامعه می‌خوری؟ اصلاً‌ تولید علم کردی؟ راه حلی تولید کردی؟ کدام مشکل جامعه را حل کردی؟ هیچی! ما قرار بود بشویم آقای دکتر و خانم دکتر که شدیم! عرض کردم که خطر دانشگاه‌های ما به جای تولید علم، تولید مثل می‌کنند. یعنی آدم‌هایی مثل خودشان را در نسل بعد دوباره تربیت می‌کنند! ما شما را حفظ کردیم شما هم حفظ کنید باز شما هم به آن‌ها بگویید حفظ کنند! البته بعضی‌ها.

ولی می‌دانید چه زمانی دانشکده مدیریت در جهت تمدن‌سازی اسلامی و انقلابی است؟ وقتی دوتا خصوصیت داشته باشد: 1) مشکلات مدیریت این کشور را دقیق شناسایی کند و راه حل کند نه برای ISI مطلب بنویسد. برای پذیرش و جایزه و مدرک بدهند نه. سؤال من این است که مدیریت بوروکراسی قضایی ما اشکالی ندارد که خودشان می‌گویند چند میلیون پرونده در سال، سه جا می‌آید دور می‌خورد!‌ این‌ها اشکال ندارد؟ نباید اصلاح شود؟ چه کسی باید این‌ها را اصلاح کند؟ مدیریت بانک‌های ما مشکل ندارد؟ مدیریت گمرک مشکل ندارد که خودشان می‌گویند 60- 70 درصد قاچاق از طریق گمرک رسمی می‌شود. این صداقت‌شان ما را کشته! قبلاً ها نمی‌گفتند ولی الآن صریح می‌گویند. بعد یک چیز جالبی هست که قبل از این دولت بوده الآن هم هست وقتی می‌روی به آن‌ها انتقاد می‌کنی می‌گویی این‌جا این‌جوری است آن‌طوری است، می‌گوید آقا حالا کجایش را دیدی؟ دوتای دیگر را هم خودش می‌گوید که روی شما را کم کند بعد باید بگویی آقا معذرت می‌خواهم مقصر من هستم!

دانشکده مدیریت مثل شما وقتی وظیفه و رسالتش را در برابر ایران و انقلاب و این مکتب و این شهدا ادا کرده و ادا خواهد کرد، نمی‌گویم الآن نیست، الآن هم پایان‌نامه‌های خوب و تلاش‌های خوبی هم هست ولی این‌ها اصلاً کافی نیست. باید هر پایان‌نامه و هر پروژه‌ای که می‌آید اول: 1) نسبت خود را با مشکلات مدیریت این کشور تبیین کند. مثلاً چه کار کنیم که بوروکراسی در شهرداری در دادگستری در وزارتخانه‌های دولتی، کشاورزی، دامداری، گمرک، واردات و صادرات را حل کند، مشکلات این جامعه را حل کند، چه کار کنیم با کمترین هزینه و بیشترین فایده، کجاهای سیستم مدیریتی این کشور نشتی دارد و سوراخ است؟ تهش سوراخ است. این همه پول حرام می‌شود و هدر می‌رود یا کار کنید یا بروید. حکومت، دولت چهار – پنج میلیون کارمند دارد در بعضی از کشورها که به لحاظ صنعتی و کشاورزی خیلی از ما جلوتر هستند جمعیت‌شان هم از جمعیت ما بیشتر است، تعداد کل کارمندهای حکومتی‌شان یک چهلم یا پنجاهم ما هم نیست! مدیریتش کارآمد است دارد مشکل حل می‌کند. دانشکده مدیریت باید تمام سیستم این مدیریت‌های ما را از اول تا آخر چک کند، از منبع ورودی تا خروجی، ببیند کجاها نشتی دارد؟ اصلاً کسی کار نمی‌کند، یک عالمه آدم پشت این میزها نشستند معلوم نیست دارند چه کار می‌کنند؟ وزارت خارجه ما می‌دانید چه حقوق‌هایی می‌گیرند؟ آدم‌های خوب و محترمی هستند اما به چه دردی می‌خورند؟ چه کار می‌کنند؟ دیپلماسی اقتصادی‌مان فعال است؟ مثلاً‌ سفارتخانه‌های ما واقعاً همه‌شان دارند نقاط قوت و ضعف، تهدیدها، فرصت‌های اقتصادی کشور ما با فلان کشور را دارند این کار را انجام می‌دهند؟ دیپلماسی عمومی ما فعال است؟ خب من بعضی از کشورها را رفتم دیدم اصلاً چیزی به نام دیپلماسی عمومی ندارند با این که این انقلاب ما انقلاب دیپلماسی عمومی است هیچ کشوری به اندازه ما در ملت‌های جهان مخاطب و طرفدار ندارد. ما خیلی طرفدار داریم. من به دانشگاه‌های کشورهای مختلف رفتم کمتر جایی در دنیاست که شما به دانشگاه‌هایشان بروید با آن‌ها بحث بکنید و این‌ها نسبت به انقلاب ما سمپاتی نداشته باشند. اغلب سمپاتی دارند. طرفدارند منتهی اطلاع ندارند می‌گویند ما سؤال داریم، ابهام داریم، چرا کتاب‌هایتان به زبان ما ترجمه نمی‌شود، چرا ما از شما چیزی نمی‌خوانیم، چرا با دانشگاه‌های ما ارتباط ندارید؟ نمی‌آیید نمی‌روید؟ با این که ظاهراً هم می‌آیند و می‌روند. چند نفرید، چقدر حقوق می‌گیرید و برای چی؟ چقدرتان اصلاً به این حقوقی که می گیرید می‌ارزید؟ در وزارتخانه‌های دولتی، در شهرداری، همین‌طوری کیلویی. دادگستری، دانشکده مدیریت ما باید طوری با این‌ها منطبق شود که تمام این سیستم‌های مدیریت را دوباره چک کند و ببیند هر دستگاهی چه تعداد آدم با چه تخصصی می‌خواهد و بخصوص و بالاخص چطوری نظارت می‌شود. سیستم نظارت در بخش مهمی از این مملکت فلج است، اسمش هست خودش نیست. یا درست کار نمی‌کند. مدیریت نظارت و بازرسی در کشور یکی از بزرگترین مشکلات ماست، همه باید پاسخگو باشند که چقدر بودجه می‌گیرند و چه کار دارند می‌کنند؟ اگر نبودید چه می‌شد؟ این سؤال را به نظر من یک بار باید از تمام ادارات حکومتی ما بپرسند که اگر شما نبودید چه می‌شد؟ یک وقت می‌بینید بهتر هم می شد! پس سؤال اول دانشکده مدیریت بررسی کند، پایان‌نامه‌ها باید به این‌ها جواب بدهد به مشکلات مدیریت برسد. کدام مشکل مدیریتی این کشور را حل کرده است یا راه حل آن را نشان داده است؟ همه چیز به مدیریت برمی‌گردد. مدیریت محیط زیست، مدیریت ترافیک، مدیریت نظام اداری، همه‌اش مدیریت است. اصلاً رشته شما مادر همه رشته‌هاست باید نشان بدهد که خروجی آن در مسائل مختلف چیست؟ مدیریت حوزه‌های علمیه، ما به مدیریت حوزه‌های علمیه منتقد هستیم. دوتا منتقد معمولی کردیم که یک صدم انتقادهای امام(ره) نیست. یک دفعه آقا ضد حوزه؛ ضد روحانیت، ضد خدا!‌ ما به خدا چه کار داریم؟ تازه به حوزه‌اش هم کاری نداریم مدیریت آن را می‌گوییم چرا این‌طوری عمل می‌کنید؟ این همه طلبه با استعداد بااخلاص بیایند کار بکنند ده – پانزده سال درس می‌خواند آخرش یک دفعه خروجی آن را می‌بینید از ده جبهه 7تایش کسی نیست کم هستند سنگرها خالی است و دشمن‌ دارد ضربه می‌زند. مدیریت دانشگاه‌های ما؛ اصلاً‌ این نقش جامع علمی که تصویب شد که ما در هر رشته‌ای چقدر دانشجو می‌خواهیم؟ برای چی و چرا؟ هنوز این را جواب ندادند. توی یک رشته‌ای می‌بینید این‌قدر فارغ‌التحصیل می‌دهند که روی دست همه مانده نمی‌دانند چه کار کنند؟ فقط به درد یکی جلسات خواستگاری می‌خورد که دیگه هر دو طرف باید دکتری یا کارشناسی ارشد بگیرند، پوز است. یکی هم برای استخدام اگر بشود. و الا که کل ملت دیگر دکتر شدند الآن توی فامیل ما من فقط دکتر نیستم وگرنه همه دکتر هستند. مگر هدف نظام آموزشی دکترسازی بود، دکتر وقتی دکتر است که یک دکترینی داشته باشد مشکلی را حل کند. ما دو طریقت در حوزه مسائل علمی داریم از جمله مدیریت. یکی این که باید مشکلی را حل کنیم که عرض کردم.

2) نسبت‌تان با این نهضت و با این مکتب چیست؟ بله، ممکن است شما از حوزه یک فاشیست روش‌های مدیریتی را یاد بگیرید مدیریت فاشیستی هم ممکن است در یک جهاتی موفق و کارآمد باشد ولی مدیریت درستی نیست. اتفاقاً دوتا مدیریت کارآمد بودند یعنی از جهت نتیجه‌گیری. یعنی یک مرتبه بزرگترین ارتش تاریخ را هیتلر تشکیل داد. یک مرتبه ظرف مدت کوتاهی کل اروپا را گرفت اولین کشوری بوده که موشک ساخت که کره ماه بفرستد، اولین کشوری بود که بمب اتم داشت می‌ساخت، و می‌دانید چند ماه دیگر اگر مانده بود این کارها را می‌کرد که بعد شکست خورد. آمریکایی‌ها و شوروی‌ها از دو طرف به برلین که رسیدند هم موشک‌های هیتلر را و هم متخصصین فضانوردی هوا – فضا را همه را بین خودشان تقسیم کردند بعد دوتایی‌شان هم موشک و ماهواره ساختند و هم کره ماه رفتند بامدیریت تکنولوژی آلمان‌ها بود یعنی مهندسین آلمانی را بردند برایشان اتاق فکر گذاشتند و به آن‌ها گفتند به ما هم آموزش بده که ما هم موشک و ماهواره بسازیم. خب اگر کسی بگوید مدیریت فاشیستی اتفاقاً خیلی هم موفق بوده، آیا ما می‌خواهیم مدیریت فاشیستی داشته باشیم یا یک نقاط مثبت و منفی داریم؟

مدیریت مارکسیستی؛ کمونیست‌ها مارکسیست‌ها روسیه را که یک کشور فئودالی کشاورزی بود ظرف نیم قرن یکی از صنعتی‌ترین کشورهای جهان کردند. روسیه کشور فئودالی به لحاظ اقتصادی قوی‌ای نبود ظرف دو قرن کمونیست‌ها فضانورد فرستادند اولین موشک به ماه و اولین سفینه را به ماه روس و کمونیست‌ها فرستادند قبل از آمریکا بود. شوروی‌ای که سقوط کرد بزرگترین ارتش جهان را داشتند.

خب حالا مدیریت مارکسیستی بد است؟ از یک جهاتی نه، ‌از یک جهاتی بله. مدیریت لیبرال؛ که امروز در دانشگاه دنیا به عنوان علم توسعه که می‌گویند منظورشان اقتصاد سرمایه‌داری است و الا تا کمونیست‌ها بودند می‌گفتند علم توسعه آن است! حالا شده این علم، و بقیه غیر علم!

مدیریت اسلامی به لحاظ عقلی، به لحاظ تجربی، و به لحاظ اخلاقی و حقوقی این‌ها چه می‌گوید؟ کجاهایش با مکاتب دیگر مدیریتی مشترک است و کجاهایش متفاوت است و اصلاً کجایش متضاد است. یعنی دو طریقت، یکی علم‌زدگی ماده‌گرا داریم و داشتیم یکی هم علم‌ستیزی معنویت‌نما. در برابر این دو طریقت، نگاه دینی و عقلانی به علوم طبیعی و علوم انسانی از جمله مدیریت این طریقت سوم بوده است یعنی یک گشایش جدیدی به روی بشری جدید. این ادعای انقلاب بوده است. یک شبه مدیریتی هم نشان داد که در تاریخ بی‌سابقه بوده است. به شما بگویم مدیریت یک ملت، تبدیل ساکت‌ترین به انقلابی‌ترین ملت جهان، یک شاهکار در مدیریت بود. این بزرگترین انقلاب عصر جدید بوده، انقلاب فرانسه و روسیه، هیچ وقت این‌قدر مردمی نبود. در سنپترزبورگ و پاریس و چندتا شهر بود با یک عده محدودی بعد هم با جنگ خیابانی شد بعد هم روس‌ها کمونیست‌ها توی انقلاب، میلیون‌ها روسی را اعدام کردند تا حکومت را گرفتند! فرانسه چی؟ لیبرال‌ها؟ به اصطلاح جمهوری‌خواه‌ها؟ انقلاب فرانسه مادر جمهوریت دموکراسی غرب است. می‌دانید این‌ها ظرف کمتر از یک سال حدود 80 هزار نفر را با گیوتین سرهایشان را در خیابان‌های پاریس و شهرهای دیگر قطع کردند که داعش پیش این‌ها سوسول است. در همه خیابان‌ها گیوتین برپا کردند و 80 هزار سر قطع کردند. هرکس ضد انقلاب و مخالف انقلاب فرانسه بود. فقط یک بار چند هزار نفر را سوار کشتی کردند بردند توی دریای مانش و وسط آب این‌ها را زنده زنده توی آب خالی کردند. این انقلاب‌هایی است که می‌گویند پدر غرب و پدر شرق. آن لیبرالیزم، لیبرال دموکراسی و این هم سوسیالیزم.

اسلام یک مکتب انقلابی خیلی عالی مدیریت کرد. تعداد کم، جمعیت کم، کشوری که مشت... می‌دانید هشتاد هزار مستشار آمریکایی، اسرائیلی، انگلیسی در همین تهران و شهرها بودند. همه چیز زیر ذره‌بین و زیر کنترل‌شان بوده، حتی توی اتاق خواب شاه چه می‌گوید همه این‌ها تحت کنترل‌شان بوده است! این چه مدیریتی بود که توانست این کشور را از دست این‌ها بدون جنگ با کشاندن مردم توی خیابان‌ها بگیرد. بعد هم تعارف نداریم بعد از 40 سال با این همه مشکلات، دوباره شما دیدید که 22 بهمن چه شد؟ آماری که خود مخالفین دادند گفتند تهران 20 درصد جمعیت بیشتر از سال قبل آمد. برای چی؟ من اصلاً تعجب می‌کنم مردم برای چه می‌آیند؟! واقعاً؟ گوشت را کیلویی 100 هزار تومن کردند، پراید را 40- 50 میلیون کردند که این‌قدر غصه می‌خورم چند سال پیش پرایدم را 5 تومن فروختم! می‌گویم کاشکی نگه داشته بودم. عرض کردم که مردم بین سیستم و مدیریت‌ها تفکیک می‌کنند. می‌گوید سیستم این‌طوری نیست، مبنا درست است، شعارها درست است، نهضت درست است، ولی خب مدیریت‌ها و مشکلات هست.

عرضم را ختم می‌کنم. ما در آغازهای این راه هستیم. شما مسئولیت دانشکده خودتان را و دانشکده در حوزه مدیریت را بشناسید خیلی مسئولیت سنگینی به عهده شماست اگر جمهوری اسلامی بماند بخاطر مدیریت درست اسلامی خواهد بود اگر سقوط کند به خاطر مدیریت غلط خواهد بود. آرمان‌هایش مشکلی ندارد. مدیریت‌ها مشکل داریم و یک بخشی از استارت این پروژه باید این‌جا بخورد. ما دو دسته موانع داریم. 1) موانع بیرونی و بیگانه؛ که یکی سلطه‌طلبی تکنولوژیک غرب است نمی‌خواهد ما و بقیه رقیب این‌ها بشویم تا در هسته‌ای و نانو و سلول‌های بنیادین داریم از باشگاه دسته دومی و باشگاه دسته سومی‌ها وارد باشگاه دسته اولی‌ها شدیم توی سرمان می‌زنند، تحریم، ترور. چهارتا فیزیکدان را ترور کردند خیلی جالب است! اول انقلاب مطهری و بهشتی را می‌زدند حالا آمدند فیزیکدان می‌زنند برای این که نمی‌خواهند آن انحصار تکنولوژیک و علمی بشکند و رقیب و شریک پیدا کنند. و انحصارطلبی علمی برای این که دست بالا را داشته باشند و ما را کنترل کنند.

موانع درونی ما داریم؛ در همین دانشگاه‌های ماست در دانشگاه خود شما هم هست. موانع درونی چه کسانی هستند؟ آدم‌های منفعل. آدم‌های ناباور و بنابراین نابارور. کسی که خودش را باور نکرده دیگر این بارور نیست عقیم است نمی‌تواند تولید کند. این‌جا نابارور می‌شود. فقط ترجمه، تقلید، کپی! و مانع درونی ما غربزدگان داخل حکومت هستند و داخل بعضی از دانشگاه‌های ما هستند. بعضی نخبگان بی‌بصیرت؛ که سواد و مدرک دارد شعور ندارد. این‌ها مشکلات ماست. اصطلاحات بلد است، اما با چشم بسته، با چشم بسته دور خودش می‌چرخد. این کش‌واکش‌ها از اول انقلاب بوده الآن هم در جریان است. اصل حرف همان بود که عرض کردیم خط اصلی شکست، باقی می‌ماند همت شما و چهل سال آینده که این جنبش عظیم پرش از موانع که در پیش داریم با چه سرعتی؟ در چه بازه زمانی؟ با چه کیفیتی؟ چه مقدار پیشرفت کنید یا وسط‌هایش رها کنید و بگویید که ما نمی‌توانیم و وا بدهید. فقط بدانید که اگر ما رفتیم و شما بودید و تصمیم گرفتید وا بدهید حواس‌تان باشد اوضاع مادی‌تان بهتر نمی‌شود بدتر می‌شود. ما در این 40 سال هر وقت در حکومت وا دادند و عقب‌نشینی کردند تحریم‌ها بیشتر شد توهین‌ها هم بیشتر شد. تف در صورت‌شان انداختند! همین قضیه هسته‌ای مگر قرار نبود مگر آمریکا و کل اروپا امضاء نکردند؟ مگر ایران به همه تعهداتش صددرصد نه،‌ صدوده درصد – احتیاطاً اضافی – مگر عمل نکرد؟ این‌ها به ده درصدش هم عمل نکردند بعد هم آمد آتش زد و پاره کرد و بعد هم گفت بدترش می‌کنیم. حالا هم اروپا.

بنابراین شما نسل بعد، شما جوان‌ها تصمیم می‌گیرید که در دو- سه دهه آینده متوقف بشوید یا عقب بروید یا این مسیر را ادامه بدهید، منتهی حساب شده‌تر، قوی‌تر، با استفاده از تجربه‌های تلخ و شیرین این 40 سال گذشته یا این که وا بدهید. اما این را بدانید اگر یک وقت وسوسه وا دادن در ذهن‌تان آمد به هوای این که وضع‌مان عوضش خوب می‌شود تسلیم می‌شویم، آزادی‌مان را می‌دهیم، استقلال‌مان را می‌دهیم، جمهوری اسلامی را هم می‌دهیم عوضش مشکلات مالی‌مان حل می‌شود. این را بدانید مشکلات حل نمی‌شود بلکه بدتر خواهد شد. ببینید کشورهایی که تسلیم این‌ها شدند وضع اقتصادی و مادی‌شان چطوری است؟ هزینه سازش از هزینه چالش بیشتر است.

راه حل چیست؟ راه حل این است که به همان شعارهایی که دادید درست عمل کنید. در این 40 سال، در این 10- 15 رشته‌ای که در جهان سرآمد شدیم در این رشته‌ها چه کار کردیم؟ از تجربه همه استفاده کردیم ولی روی پای خودمان ایستادیم و کار کردیم بیش از حرف زدن کار کردیم این تنها راه است. تنها راه ما این است هیچ راه دیگری نیست. درستی این حرف‌ها آزمایش شده است اجازه ندهید دیگران به شما بگویند چه چیزی در دست دارید و چقدر می‌ارزد؟ بخصوص مخالفان‌تان، دشمنان، ننشینید از آن‌ها بشنوید که شما چه دارید؟ آن‌ها همیشه توی سر مال می‌زنند. آن‌ها همین الآن هم به شما می‌گویند شما هیچی نیستید و هیچی هم ندارید. خب اگر ما هیچی نیستیم و هیچی هم نداریم چرا این‌قدر موذی‌گری می‌کنید؟ چرا دست از سر این ملت برنمی‌دارید اگر هیچ خبری نیست؟ برای این که می‌ترسید برای این که خیلی خبرهاست و خیلی خبرها شده، منتظر نباشید دیگران به شما بگویند چه دارید و چقدر می‌ارزد قبل از انقلاب که ما در تولید علم و ثروت، چه برسد به علوم انسانی، کلاً صفر بودیم یعنی فقط مونتاژ صنعتی بودیم و تجربه علمی. هنر دیگری نداشتند. نه دانشگاه‌های ما مشکلی از مردم را حل می‌کرد نه از پس خودش برمی‌آمد و حاکمیت عصر جهالت و جاهلیت تولید علم هیچ، حتی مصرف علم هم بلد نبودند. یک روزی بالاخره این حقایق را یک کسی و یک کسانی به شما باید دقیق بگویند هنوز شما نمی‌دانید به این نسل که بعد از انقلاب و جنگ به دنیا آمدند. به شما دارم می‌گویم شما هنوز نمی‌دانید چه اتفاقی افتاده است. شما بچه‌های ما هستید باید خیلی این چیزها را بگوییم تا بدانند. فکر می‌کنند در این موقعیتی که الآن هستند از اول حق‌شان بوده و این طبیعی است. نمی‌دانند که از زیر صفر شروع کردیم و به این‌جا رسیدیم. و حالا از این به بعد چه کارهایی باید کرد و چه کارهایی نباید کرد. بالاخره می‌خواهم این نکته را نتیجه بگیرم که سنگ بنای یک انقلاب علمی در سال 57 به بعد گذاشته شد واقعاً یک انقلاب علمی بود. فضای جدیدی. حتی فهرست اختراعات و اکتشافات و نظریه‌پردازی‌ها در این 40 سال، مدام دهه به دهه، مدام طولانی‌تر و افتخارآمیزتر شده و به دست شماها خواهد شد. هنوز خیلی‌ها نمی‌دانند ولی همین که دشمن رسیده به ترور فیزیکدان مسلمان انقلابی، مثل شهریاری، که یک بچه هیئتی است که عکسش را آدم می‌بیند اصلاً باور نمی‌کردیم یک چنین کسی است، یک ریال از حکومت و از بیت‌المال نگرفته است یک بچه بسیجی هیئتی نمازشب خوان، و در این رشته مثل آن در دنیا 10 نفر هم نیستند و نبودند که بتوانند این کار را بکنند، با یک صدم قیمت جهانی، این کار را کرد بعد هم ترورشان کردند. این‌ها جزو دستاوردهای بزرگ انسانی این انقلاب است. تهدید یک ملت، ترور این‌ها، فقط می‌خواهند راه پیشرفت علمی و صنعتی را بر شما ببندند و من معتقدم از این موشک‌های پرتاب ماهواره و نانو و هسته‌ای سلول‌های بنیادی و هزاران اختراع کوچک و بزرگی که شده و خواهد شدو همه این‌ها نشان از بزرگترین جنبش علمی در تاریخ معاصر بوده که خارج از سلطه غرب و شرق است و مستقل از سلطه این‌هاست و زیر بمباران توطئه و تحریم و ترور انجام شده، نه در فضای راحت و آزاد عادی. در این شرایط، رکوردشکنی‌های بزرگ جوانان ایران، این‌ها کارهای بسیار مهمی است. دیگر ما از گذشته‌های خوب اما خیلی دور قرن‌های پشت سر لازم نیست حرف بزنیم، خوب است، ولی یک مقدار هم راجع به آینده‌های خوب‌تر دهه‌های روبرو باید حرف بزنیم و شرط این، این است که شماها بخواهید. به نظر من از فرستادن موشک به فضا کمتر مهم نیست این که بتوانید در رشته‌های علوم انسانی از جمله مدیریت نشان بدهید که چگونه یک مدیریت عقلانی، استفاده از عقل و تجربه و محاسبه، اما در چارچوب ارزش‌های اسلامی و الهی می‌شود داشت، نظریه‌پردازی کرد به لحاظ نظری. یک شرط.

شرط دوم، مشکلات این جامعه را حل کنید. یک کاری کنید این بیت‌المال کمتر هدر برود. سبک مدیریت‌ها بهتر شود. سبک زندگی‌ها بهتر شود. به نظرم می‌رسد این مسئله اصلی ما و شما در دهه‌های آینده است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha